جوجو ی من

مامان جون .مادربزرگ شدی

   مامان منا میگه چند روز پیش که رفتیم خونه مامان بابا  ،تا به اونا بگیم .من وجود دارم . البته اون موقع  من بچه بودم اندازه دونه کنجد بودم .اخه الان اندازه دونه عدس شدم   مامان منا تو کادو ی مامان جون  یک کارت تبریک گذاشته بود .نوشته بود : مامان خوبمان .مادربزرگ مهربون .روزت مبارک  از طرف  . نوه گل تون همه جا سکوت بود ...یک دفعه همه تعجب کردند . مامان جون خیلی ذوق کرد عمه  جون   کلی جیغ زد .گفت نی نی   .....اخ جون نی نی .... تازه فیلم هم گرفتند .تا وقتی  بزرگ شدم .اون فیلم رو ببینم. آخه من عمه یک دونه  دارم  فکر کنم منو بخوره . بچلونه ...... ...
17 آبان 1390

خدایا اجازه !!

دو روز پیش  با بابا و مامان رفتم دوباره منو تو تلویزیون نی نی ها ببینن و برام دست تکون بدن  ولی هی تلویزیون و این ور اون ور کردن و به هم نیگاه می کردن بعدشم گفتن قلبم نمیزنه ! یا قلب ندارم یا نفهمیدم چی چی نیستم و ... فقط این و فهمیدم که مامان منا برام گریه کرد و . .. گیج شده بودم که پس من چی شدم ؟! تا اینکه یه فرشته اومد و بهم گفت خونه ات  عوض شده ! من از شیمل مامانم رفته بودم تو قلبش ، جایی که خیلی بهتره و فضاش به اندازه یه دریا بزرگه ، خیلی خوشحال شدم بعدشم بهم گفتن که فعلا اجازه ورود به دنیا رو ندارم  خواستم اعتراض کنم که کی این اجازه رو نداده ، به بابام میگم دعواش کنه ! ولی قبل از اینکه حرف بزنم فرشته ...
1 تير 1390

بابا جونم روزت مبارک

    بابا هادی جونم روزت مبارک .امسال اولین سال که بابا شدی . من ومامان منا ازت تشکر میکنیم به  خاطر زحمت هایه که برامون میکشی .مرسی که مواظب مامان منا هستی .تا به خاطر من که تو شکمش هستم اذیت نشه.بابا هادی جونم دوستت دارم یه عالمه  .من ومامان منا میخواهیم برات کادو بخریم چون دیگه بابا شدی . ...
27 خرداد 1390

عکسم

خبر خبر  سلام سلام .بلاخره با مامان منا وبابا هادی رفتیم عکاسی نی نی ها .یک عکس گرفتیم تا خیال  مامان منا وبابا هادی  راحت بشه .مامان منا میگه 1.5 سانتیه من. قربونت برم ،چقدر خوشگلی  فینقیلیه من.کلی هم بوسم کردن  .کلی ذوق کرده بود .تازه مامان منا میگه  :خانوم دکتره صدای قلبمو هم شنیده . میگه 1.5 سانتیه  من ،آخه قلبت چند سانته ؟ میگه می خواد عکسمو نگه داره تا بعدنا  من ببینم که 1.5 سانت بودم تا قلدری نکنم . ولی مامان منا میگه من بچه خوبیم . چون الان که تو شیمل مامانم اذیتش نمیکنم .     ...
23 خرداد 1390

اندازه شاتوت شدم

سلام اندازه شاتوت شدم   مامان منا میگه مثل شاتوت خوشمزه هستم . با مامان منا و بابا هادی رفتیم همدان و غار علیصدر و مامانم میگه بچه خوبی بودم .  برام جایزه یه دونه جیغ جیغه خرید ...
19 خرداد 1390

صدای قلب

بچه ها دیدید  من تونستم دعا کنم، بابایی (بابایه مامان منا ) یکمی بهتره . من هم اروم شدم . مامان منام حالش بهتره . ولی باز نگرونه . ولی مامان منا فهمید قلب کوچیکم  دعا های بزرگ بلده  مامان منا میگه خدا کنه 20 خرداد بشه .منو تو اون  تلویزیونه خانوم دکتر ببینه .میگه صدای قلبمو  هم می تونه بشنوه . میگه منو خیلی دوست داره  من هم مامان منا را خیلی دوست دارم   ...
4 خرداد 1390

قلب کوچیکم دعا بلده

مامان منام نمیدونم چرا اینقدر نگرونه        فکر کنم نگران حاله بابایی شده .بابایی رفته دکتر .نمیدونم لوزالمعده چیه .ولی  مامان منا میگه همون که گفتم ورم کرده باید بره بیمارستان .مامان منا .بابایی رو خیلی دوست داره . میخواست به من نگه دلش شور میزنه .ولی صدای قلبشو من شنیدم .اشکاشو دیدم . به مامان منا گفتم درسته من کوچولو هستم .اندازه نقطه یا کنجدم . قلبم خیلی کوچیکه . ولی می تونم براش دعا کنم .اخه غصه بخوره منم غصه میخورم  ...
3 خرداد 1390

نفسم برای تو مادر

مامانم میگه امروز روز ماماناست. .مامانم میگه به خاطره وجود ه منه فینقیلیه که مامان شده . من هیچی براش کادو اینا نگرفتم   ولی خودش یواشکی تو دلم گفت نفس تو .تیک تیک قلبت برام بهترین هدیه است          ...
3 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو ی من می باشد