خدایا اجازه !!
دو روز پیش با بابا و مامان رفتم دوباره منو تو تلویزیون نی نی ها ببینن و برام دست تکون بدن
ولی هی تلویزیون و این ور اون ور کردن و به هم نیگاه می کردن بعدشم گفتن قلبم نمیزنه ! یا قلب ندارم یا نفهمیدم چی چی نیستم و ...
فقط این و فهمیدم که مامان منا برام گریه کرد و ...
گیج شده بودم که پس من چی شدم ؟! تا اینکه یه فرشته اومد و بهم گفت خونه ات عوض شده ! من از شیمل مامانم رفته بودم تو قلبش ، جایی که خیلی بهتره و فضاش به اندازه یه دریا بزرگه ، خیلی خوشحال شدم
بعدشم بهم گفتن که فعلا اجازه ورود به دنیا رو ندارم
خواستم اعتراض کنم که کی این اجازه رو نداده ، به بابام میگم دعواش کنه !
ولی قبل از اینکه حرف بزنم فرشته گفت : این اجازه رو وجودی صادر میکنه که از همه حتی بابا و مامانم هم منو بیشتر دوست داره و بهترین چیز ها رو برای من و مامانمو و بابام می خواد و از همه ، همه چیز و بهتر میدونه و بلده بهتر انجام بده ،
منم وقتی دیدم چه خدای مهربونی مراقبم هست و چقدر به فکرمه ، راضی و خوشحال شدم و دیگه هیچی نگفتم
بعدش یه کسی که حتی از فرشته هم صداش نزدیک تر بود بهم گفت نگران نباش عزیزم ! هر وقت وقتش شد بهم میگه موجود باش سپس موجود میشوم به همین راحتی
مامان و بابا جونم دوستون دارم و بابت پذیرایی که ازم کردین ممنونم ، در قلبتون هستم تا ملاقات بعدی در تلویزیون نی نی ها !!
بقرة / 117 : بديع السّماوات و الارض و اذا قضى امرا فانّما يقول له کن فيکون
ترجمه : خداوند آسمان ها و زمين را بى آن که الگويى داشته باشد پديد آورده است، و چون پيدايش چيزى را بخواهد، فقط به آن مى گويد: باش و آن چيز موجود مى شود.
" با تشکر از همه دوستانی که با پیام های خود این وبلاگ را با صفاتر کردند ، لطفا از گذاشتن پیام های عزیزم بمیرم برات و الهی الهی و اشک و آه خودداری نمایید